...

دوستان خبر
جز روياي شما نيستم ديگر .

مارينا تسه تايووا


وقتي جوجه مرغ عشقام از تخم در اومدن يكيشونو كه مث باباش يكم بالاش سبز بود هم اسم تو كردم . آخه تو اسم جوجوي اونو خيلي وقت بود كه دزديده بودي . اون يكي رو هم اسمشو گذاشتم فرانك به خاطر زنده شدن ياد فرانك همسر فقيد آقا فرامرز كه سر زا رفت .جوجه ها زشت و بدتركيب و با نمك بودن با يه عالمه پر كركي كركي . اونقدر به خاطرشون خوشحال بودم كه نگو . بيشتر به خاطر اوني كه هم اسم تو شده بود . وقتي ميشستم پاي قفسشونو هي ترو صدا ميزدم كلي كيف ميكردم . ..تو تاكسي نشسته بودم كه تلفنم زنگ خورد . رو پيغامگير بود . گوشيو گذاشتم دم گوشم تا ببينم كيه . صداي الهام پيچيد تو گوشم با لحن مضطرب و بغض آلودي گفت خاله يكي از جوجه مرغ عشقات مرده . مامان اينا ميخوان به تو نگن . ولي من گفتم يواشكي بهت بگم زود خودتو برسون خونه . اولش خندم گرفت . ياد وقتي افتادم كه دو تا جوجه رسمي هايي كه واسش خريده بودم مرده بودن و بعده سه روز فهميد و بناي كولي بازي و غربتي گري در آورد انگار كه من مردم ! همچين گريه ميكرد و زار ميزد و ميزد رو پاش انگار بيست ساله تموم مراسم هاي عزاي فاميل رو رفته و از حفظ شده كه صاحب عزا چه اداهايي در مياره . چقدر بهش خنديديم . به اشكاش . اون هي گريه كرد . من هي غش و ضعف رفتم ... بعد يهو بدنم يخ كرد . تازه دو زاريم افتاده بود كه چي گفته . تا به خونه برسم جونم به لب رسيد . همش گفتم خاك به سرم اگه اوني كه هم اسم تو بود مرده باشه جواب ترو چي بدم . تو كه همينطوري بد اخلاق و بد عنق ! و بعدش دلم سوخت كه ديگه نميتونم هي اسم ت رو صدا بزنم . وقتي رسيدم صاف رفتم تو پاسيو . مامان گفت سلام عرض شد . گفتم مرغ عشقام چي شدن ؟ چشاش از حدقه زد بيرون سريع داد زد الهام ور پريده نتونستي جلو خودتو بگيري . رفتم دم قفسشون ديدم تو هستي . نشستي اون كنج . مث هميشه بد خلق و ناراحت . اخماتو كردي تو همو تكون نميخوري . ولي فرانك بدبخت نبود . خيالم از بابت تو كه راحت شد رفتم سراغ مامانم تا پرس و جو كنم . ميگفت اسم فرانك نمياد رواين حيوونات . ديدي اون فرانك هم مرد . اينم مث همون ديگه بعد خيلي جدي نگام كرد و گفت احتمالا آه آقا فرامرز بوده تو اين دو روزه هي فرانك فرانك كردي بند دل اين طفلي پاره شده غصه ش گرفته ديگه خدا رو خوش نمیاد آخه ...با تعجب نگاش كردم و بعد رفتم سر وقت آقا فرامرز طبق معمول خوابيده بود دلم ميخواست بدونم اين جثه کوچيك كه كاري جز جويدن و خوردن و خوابيدن نداره دلتنگي و غصه هم مگه حاليشه !!!
پ.ن: آقا فرامرز یک همستر سرشناس و با اسم و رسم و خانواده داری هستن.