Saturday, February 19, 2005
دروغ !!!و به من از صداقت به حراج گذاشته شده مي گويد و من تمامي دردهايم را در سيگاري مي پيچم و پس مانده اش را به آسمان حرامزاده روانه ميكنم .عشق در رحم سياهي مانده است .و تو به اسارتم قيام كرده اي ...!شنبه 1 اسفند ماه 83
Thursday, February 17, 2005
براي 29 بهمن ماه …!نميدانم حالا چند وقت از پر كشيدن تو مي گذرد ؟ يك سال يا دهسال ؟ اما فرقي نميكند . هزار سال هم بگذرد باز هم ميگويم كاش بر ميگشتي خانه ات هنوز انتظارت را مي كشد و من شايد …امروز هم زمين تبدار است و آسمان پر از ابرهاي سياه آبستن .يك نفر بگويد از كوچ بي بازگشت چلچله ها تا حالا چقدر از حركت ديوانه وار دوار ساعتها مي گذرد ؟29 بهمن 82
Saturday, February 12, 2005
فراسوی نیک و بد !!چه خودخواهانه برایم از پارسایی عشق می گویی . می گویی و نمیدانی درونم موجودی ست که به خنده می افتد و وقتی حرف میزنی گوشه دلم کز می کند و ناخنش را می جود و تنها حس می کند تحقیر شده استمی بینی چگونه از کسالت آگاهی خوب یا بد بودن فرار می کند فقط به این خاطر که نمیداند و به غفلتش اعتنا نمی کند .زیرا تنها این را می داند که ادامه شب سرشار از دانستن چیزهایی ست که نباید دانست و دانستنش تنها غم قدیمی بی کسیش را مضاعف می کند .تنها به حرمت طنین صدایت است که زخمها را تحمل می کند و لبخند می زند و فرار میکند از من و تو و فلسفه پارسایی عشق ات !شنبه 24 بهمن 1383
Saturday, February 05, 2005
بهمن !
و این منم
و سایه ی سرد برهنه ی گرمازده ای که مدام سرفه میکند،
و این بهمن قلم نخورده از تقویمم ...
نفرینهایم را پذیرا باش !
17 بهمن 1383