Monday, September 08, 2008
هـراس
چشمانت
تاوان تاریخ است
و
قلبت
در آستانهی هر تپش،
مردد میان لرزش دستانت و لغزش لبانت،
مسخ و خاموش،
تنها آن دوزخ داغ و وحشی را طلب میکند،
که خدایانت
تو را از آن منع کردهاند.
و این شرارههای خواهش است
که در زخم خوابهایت رخنه میکنند
و تو
هر صبح،
خسته
بر بستر
آن را حاشا میکنی...
شهریور 87
چشمانت
تاوان تاریخ است
و
قلبت
در آستانهی هر تپش،
مردد میان لرزش دستانت و لغزش لبانت،
مسخ و خاموش،
تنها آن دوزخ داغ و وحشی را طلب میکند،
که خدایانت
تو را از آن منع کردهاند.
و این شرارههای خواهش است
که در زخم خوابهایت رخنه میکنند
و تو
هر صبح،
خسته
بر بستر
آن را حاشا میکنی...
شهریور 87