...!!

پر و بالم را به خون مكشان
من با عشق پريده ام
مرا زين قفس رهايي ده
تا در حوالي خلوت خاموشت بال زنم
كه ديگر به فريب فراموشي دل خوش نتوانم كرد ...
نگذار اين چنين روز و شب به حسادت بگريم
كه چرا سپهر را میهمان نگاهت ميكني و مرا نه !
مهربان ...


14 اردیبهشت 83

کامنت
Post a Comment