دست نوشته های یک سیاه مست


آخ که چقد دلم میخواس دهنم وا میشد و بهت میگفتم هر کی خربزه می خوره ، پای لرزشم میشینه آخه من که خربزه رو با زور ندادم بخوری ، دادم ؟ تازه باید تشکر هم میکردی !
الان داشتم اتفاقا به ف می گفتم ...
گفت پای چشات کبود شده ، گردنمو بهش نشون دادم و گفتم اینجا هم ! بعد با مشت زدم تو
صورتش که:حواست کجا بود ؟
یهو سر درد گرفت!از چشاش فهمیدم،آخه وقتی سر درد می گیره،چشاش یه حالتی میشه. انگار یه پلنگ زخمی میاد میشینه تو چشاشو هی از درد به خودش می پیچه و نعره میزنه .
رنگ پریده و لرزون گفت :حواسم نبود ،حواسم به هیچی نبود همه چی از یادم رفته بود.
خوب آره . اصلا اصلشم همینه که آدم همه چی از یادش بره ...
اگه تو همه چی از یادت نرفته بود و اونموقع حواست پرت نشده بوده،پس یه جای کارت میلنگیده.
حالا اومدی نشستی خربزه به این خنکی که تو هیچ جای تابستونم گیرت نمیومد خوردی،بعد هم لرز کردی.اونوقت میای یه چیزی طلبکار میشی ؟! ااااووووه ...
تازه من نمیدونم اصلا برچسب یعنی چی؟ خیانت یعنی چی؟ جواب پس دادن یعنی چی؟ هر چی دو دو تا چهار تا میکنم، این مغز من که هنوز نصفش تو یه صبح نسبتا دل انگیز مونده،نمی فهمه که نمی فهمه.حالا گیریم که بعضی وقتا بعضی نشونه ها قابل درک میشن .
به کسی چه ؟!؟!؟! مگه بقیه خودشون - طبق شنیده ها - اینکاره نبودن همیشه ؟!
یعنی خودشون خرما بخورن اما به تو میگن که نخوری ؟! واه ! چه احمقانه !
منکه نمیدونم،نمی فهمم، باور نمی کنم ...
فقط همین یه دقه پیش که داشتیم با ف آخرین پیک رو به سلامتی اون و گور بابای هرچی بنی آدم فیلمه، میخوردیم، خودش اومد سروقتم. منم شکایتتو بهش کردم. بدنیست بدونی که بدجوری گرفتاره شکایت من میشی . آخه اون چشاش پر اشک شدو گفت منم دیگه صبرم تموم شده .

کامنت
Post a Comment