تنها برای دوستی که عمیقا دلتنگشم...


باران می بارد
و من به لحظه پروازم می اندیشم
در آن غروب ابری و مه آلود
به بوسه های پر شتاب و چشمان سیری ناپذیرمان
در پس شیشه های بخار آلود
و پس از آن سرمایی رخوتناک
و اشکهایی رو به انقراض .

حالا
به آسمان که نگاه می کنم
دریای سبز و خیس چشمان سرخ شده ات را می بینم
و دستانی دلواپس
که در تاریکی به دنبال رد اشکهایت میگشت.


شنبه 23 آبان ماه

کامنت
Post a Comment