...

ميگفت :« خداش بيامرزه آقا جونتو .
وقتي كار ميكردم ، هي ميگفت سادات جون ،بيا ديگه .
سادات جونم بسه ديگه ، بيا چايي تو بخور .
عسكشم دارم . به جدم قسم وقتي مي بينمش دلم كيپ ميشه ...»
داشت اشكاشو پاك ميكرد و من به رابطه بين آقاي خونه و كلفت خونه فكر ميكردم !...


18 اسفند 83

کامنت
Post a Comment