از تنهايي و سراب


بيهوده
خودت را لابه لاي حجم مبهم و حقيرانه ي زمان و فاصله
پنهان كرده اي كه چه ؟
آنگاه كه باد ، گونه هاي پريده رنگ ياس را
نوازش ميكند ،
و تو تنها ، ميل وحشي آغوشش را
آه ميكشي ،
و دلت را فقط به روياي شب طولاني گيسوانش
خوش كرده اي ...

وياس خسته و پژمرده هر شب
خواب همخوابگي غريب باران و خاك را ميبيند !


22 اسفند 83

کامنت
Post a Comment