Monday, August 07, 2006

خوب اگه اونجا نشستی و منتظری من برات یه حدیث پر سوز و گداز و پر اشک و آه از سرطان گرفتن و سرفه کردن ماهی ،از زجر کشیدن و مردنش ، از ریختن همه ی پولکهای طلایی ش، از رنگ و روی پریده و روح خسته و غرورش بگم ، داری وقتتو تلف می کنی .
اگه هم فکر می کنی الان زنجموره های منو می شنوی که آی جماعت ظالم ، آخه هر چی این جشنواره ها و مسابقه های کوفتی و یادبودهای لعنتی رو برگزار می کنین ، من داغ دلم تازه می شه ، دچار توهم شدی .
بیخودی خودتو درگیر این فکر و خیالهای خام نکن . چون من کاملا تو حاشیه م واصلا حالیم نیست چه خبره ... چه روزیه ... اینو تو کله ت فرو کن ، بی خیال بی خیالم ...
یه هفته س چشمامو بستم و عین خوابگردها راه میرم ، به تیترهای روزنامه ها و تلویزیون آشغال و بیلبوردها و پلاکاردهای مزخرف مغازه ها هم نگاه نمی کنم . همین جوری چشم بسته می مونم تا از روش رد بشم بالاخره ...اونروز هم می گذره و تموم می شه و شماها هم همتون یادتون می ره که واسه کی گل خریدین و دستاشو بوسیدین و به خودتون قول دادین از این به بعد به این وجود سراسر عشق عجیب و غریب و پر پیچ و خم و خارج از حد تحملتون ، احترام بگذارین و غرورشو و دوست داشتنشو جدی بگیرین...
کامنت
# نبینم حسودی کنی ! :D
. : 4:20 AM
# مي دوني كه خوب مي دونم چي مي گي... بگذر دختر، زمانه هم مي گذره
: 11:28 AM
# تو کوچه علی چپ رو بلدی؟
: 12:15 PM
# دارم می بینم که قدرت و احساس اصلن توی رمانتیک بازی و سوز و گداز نیست. بل که همه اش توی این متنه. توی این سربالا گرفتنه و لی لی کردن بچه گونه روی پلاکاردهاست.
: 7:20 PM
# خوب اول یه لیوان آب بخور
خوب دوباره امتحان کن یکی دیگه بخور
.
.
.
.
.
.
.
.
میگم می خوای برات یه پارچ آب خنکِ حال سر جاش بیار، بیارم؟
: 9:03 PM
# مگه نگفته بودم تا تمپلیتت رو عوض نکنی کامنت نمی ذارم؟ هان؟
راننده ترن : 11:25 PM
# هی.... دوست دارم خانومه .
زود خوش اخلاق شو .
. : 3:39 AM
# khaili asabani hasti!
PaRaDa : 8:46 AM
# گاهی لازمه تو زندگی ندید.گاهی فریاد کشید.گاهی لازمه رها کرد ورفت.گاهی لازمه لازم ها را نشناخت..بیا پرواز کنیم
: 5:48 PM
#
تو هم که زدی تو خاکی
: 1:39 AM
# man inja ro kheily doost daram, az in be bad hey miam sar mizanam:)
Azadeh : 11:15 PM
# دوست قشنگم محيا جون ، وجدانا اين نقاشي كه گذاشتي اينجا ، حس شديدا مخوف و دهشتناكي رو به ما القاء ميكنه ... گرفتي چيچي شد ؟؟؟ توش بد جوري تشعشعات احساسي داره حالا حتما نبايس كه اين احساسات هميشه رومانتيك و ناناز باشن كه ..... يه مواقعي مثل حالا اين احساسات ميتونن خوفناك هم باشن ... در هر صورت شوما موفق شدي يه پالس پيچيده و ناجوري رو به ما منتقل كني
: 9:20 PM
# I wae checking your blog, u have such a good taste in choosin pictures for your topics.
: 3:29 AM
# ba cheshmane kamelan baste .
: 5:29 PM
# مرام و معرفتي بيا يك پولي بگير و اين جا آپديت كن
Unknown : 11:29 AM
# سلام ملكم! خانوم جان اي ميل شما كو؟ من هيچ جا نديدمش كه اون مطلبو واست بفرستم
azar : 12:37 PM
# سلام. ما كه از زبان اهالي دور و بر اين برج ايفل چيزي نميفهميم ولي خوب، يك چيزهايي از كابينت تاريكي كه محل زندگي شماست فهميديم... لعنت به من كه با وبلاگ شما اينقدر دير آشنا شدم. لعنت... مرا ببخشيد... خيلي دير بود... ولي باز هم دير نيست. هرچند كه زود هم نيست. خوشحالم از اينكه ميتوانم خدمتتان از نزديك ارادت پيدا كنم (يعني از طريق همين وبلاگتان) و دعوت ميكنم دقايقي ميهمان خزعبلات اين حقير (نه از باب تعارف كه واقعا حقير است) هم باشيد... صفاي شما
: 10:42 PM
# ممکنه بگین این نقاشی اثر کیه
؟
: 12:12 AM
Post a Comment
# نبینم حسودی کنی ! :D
. : 4:20 AM
# مي دوني كه خوب مي دونم چي مي گي... بگذر دختر، زمانه هم مي گذره
: 11:28 AM
# تو کوچه علی چپ رو بلدی؟
: 12:15 PM
# دارم می بینم که قدرت و احساس اصلن توی رمانتیک بازی و سوز و گداز نیست. بل که همه اش توی این متنه. توی این سربالا گرفتنه و لی لی کردن بچه گونه روی پلاکاردهاست.
: 7:20 PM
# خوب اول یه لیوان آب بخور
خوب دوباره امتحان کن یکی دیگه بخور
.
.
.
.
.
.
.
.
میگم می خوای برات یه پارچ آب خنکِ حال سر جاش بیار، بیارم؟
: 9:03 PM
# مگه نگفته بودم تا تمپلیتت رو عوض نکنی کامنت نمی ذارم؟ هان؟
راننده ترن : 11:25 PM
# هی.... دوست دارم خانومه .
زود خوش اخلاق شو .
. : 3:39 AM
# khaili asabani hasti!
PaRaDa : 8:46 AM
# گاهی لازمه تو زندگی ندید.گاهی فریاد کشید.گاهی لازمه رها کرد ورفت.گاهی لازمه لازم ها را نشناخت..بیا پرواز کنیم
: 5:48 PM
#
تو هم که زدی تو خاکی
: 1:39 AM
# man inja ro kheily doost daram, az in be bad hey miam sar mizanam:)
Azadeh : 11:15 PM
# دوست قشنگم محيا جون ، وجدانا اين نقاشي كه گذاشتي اينجا ، حس شديدا مخوف و دهشتناكي رو به ما القاء ميكنه ... گرفتي چيچي شد ؟؟؟ توش بد جوري تشعشعات احساسي داره حالا حتما نبايس كه اين احساسات هميشه رومانتيك و ناناز باشن كه ..... يه مواقعي مثل حالا اين احساسات ميتونن خوفناك هم باشن ... در هر صورت شوما موفق شدي يه پالس پيچيده و ناجوري رو به ما منتقل كني
: 9:20 PM
# I wae checking your blog, u have such a good taste in choosin pictures for your topics.
: 3:29 AM
# ba cheshmane kamelan baste .
: 5:29 PM
# مرام و معرفتي بيا يك پولي بگير و اين جا آپديت كن
Unknown : 11:29 AM
# سلام ملكم! خانوم جان اي ميل شما كو؟ من هيچ جا نديدمش كه اون مطلبو واست بفرستم
azar : 12:37 PM
# سلام. ما كه از زبان اهالي دور و بر اين برج ايفل چيزي نميفهميم ولي خوب، يك چيزهايي از كابينت تاريكي كه محل زندگي شماست فهميديم... لعنت به من كه با وبلاگ شما اينقدر دير آشنا شدم. لعنت... مرا ببخشيد... خيلي دير بود... ولي باز هم دير نيست. هرچند كه زود هم نيست. خوشحالم از اينكه ميتوانم خدمتتان از نزديك ارادت پيدا كنم (يعني از طريق همين وبلاگتان) و دعوت ميكنم دقايقي ميهمان خزعبلات اين حقير (نه از باب تعارف كه واقعا حقير است) هم باشيد... صفاي شما
: 10:42 PM
# ممکنه بگین این نقاشی اثر کیه
؟
: 12:12 AM
Post a Comment