1


مانده بودم در ژرفای سوت و کور ماتم .
آویزان به عقربکهای گیج و خمیده ،
در آغوش منجمد زمان .

خطوط دستانم مفلوج
زهر خندهایم لال ، جز نوید سیاهی
گوشهایم کر ، جز لالایی ساعت
و آغوشم ،
لجنزارِ پاکدامنی ...

تا تو نمی آمدی
و تفرقه نمی انداختی میان عقربه ها ،
من ،
-گیج خورده و پوسیده از گردششان -
مُدام
مُرده بودم ...



تیر 86

.

کامنت
# بابا اين ساعتها هزار تا مدل دارن ... شوما صبر كن تا يه مدل خوب و اصليش به پستت بخوره بعد اصلا برو روي عقربه هاش تاب ببند و تاب سواري كن ! ببين اصلا ميون اين عقربه ها كه ورداشتي طناب تاب ت رو روشون بستي تفرقه مي افته ؟
Anonymous Anonymous : 4:17 PM  

# چشم‌هایم به مرده می‌مانند/ چشم‌هیم عجیب بیمارند
Anonymous Anonymous : 4:40 PM  

# مردن مداوم راحت تر از مردن متناوبه
Anonymous Anonymous : 12:03 AM  

# من نیز صفر مطلقم! صفر من البته بیشتر از صفر تو صفر است!!
Anonymous Anonymous : 7:42 AM  

# شما كه صفر مطلق دوست قديمي ما نيستيد؟
Anonymous Anonymous : 8:22 PM  

# alaan font e farsi nadaram vagarna baraat comment mizashtam va migoftam ke oon tafraghe endakhtan beyn e aghrabeh ha kheily khoob bood, har chand in harzeh ha saati yek baar hamkhaabegy daaran
Blogger . : 12:15 PM  

# و اکنون زمان در حرکت است در میان آغوش من و تو!
Anonymous Anonymous : 12:41 PM  

# خیلی زیبا و غریب بود.
Anonymous Anonymous : 9:15 PM  

# مُرده بودي؟
ولي من ديدمت كه زنده بودي!
Anonymous Anonymous : 11:22 PM  

# سلام
بخش اول شعر آن روانی و سادگی که از شعرت سراغ داشتم نداشتو ولی تکه ی دوم و از جایی که می گوید:تا تو... به خودی خود مستقل و کامل است. من بعضق از شعرهات را هیچگاه فراموش نمی کنم و از این بابت ازت ممنونم.
کیا بهادری
Anonymous Anonymous : 7:20 PM  

# اصولا کامنت گذاشتن برای تو شبیه خرید بلیت اینترنتی کنسرت شجریانه. چه دنگ و فنگی داره ها! این که گاهی دیر به دیر آپ می کنی اصلا مهم نیست. توی آرشیوت انقدر چیزهای خوب خوب هست واسه خوره ای مثل من که خیلی ناراحت نمی شم اگه مثلا بعد از برای نازلی یه مدتی رفته بودی واسه خودت! خوش حال شدم و لذت بردم و شعر هات عالی ان و نوشته هات معرکه ان خیلی تعابیر مزخرفیه از دید من! اما این که لحن خودت رو داری و حرف هات شبیه هیچ کس نیست الا خودت محشره دوست من . موفق باشی.
Blogger Unknown : 10:53 AM  

# روزی پاره می کنم این زنجیرهای زمان را...
Anonymous Anonymous : 10:57 AM  

# لجنزار پاكدامني.......عالي بود .... چه جوري به ذهنت رسيد ...من كه همين جوري تا خوندم برق از سرم پريد .. با خوندنش يه حس شيطتنت تو خودم پيدا كردم. قشنگ بود . به منم سر مي زني ؟ باشه ؟ مرسي. وبلاگ تو رو اضافه كردم مبه ليستم
Anonymous Anonymous : 9:04 PM  

# راستش من خيلي با شعر و ادبيات و اين حرفها ميانه خوبي ندارم ولي اين رو فهميدم كه خيلي سنگين مي نويسي من هيچي ازش درك نمي كنم و تازه من هم موافق اين نظرم كه زنده بودي باهات چت كردم شايد فراموش كردي؟
خيلي نااميدانه ومنفي مي نويسي كمي هم مثبتش كن
Anonymous Anonymous : 6:16 PM  

# سلام
خيلي وقته كه كامنت نذاشتم
اما هنوزم نوشته هات قشنگن و غمناك و دردآلود
Anonymous Anonymous : 8:34 AM  

# Lucky luCk
u r heRe noW!
sO
u r aliiiiVe
:)
Anonymous Anonymous : 11:31 AM  

# قشنگه .....
Anonymous Anonymous : 12:05 AM  

# زیبا بود
Anonymous Anonymous : 12:08 PM  

# سلام،رفيق.خوبي؟شعري مي نويسي...!غمگين مي نويسي...!سري نمي زني...!
Anonymous Anonymous : 3:18 PM  

# با صد هزار مردم تنهایی،بی صد هزار مردم تنهایی
Blogger Mohcn : 3:00 AM  

# زیبا بود
Anonymous Anonymous : 4:18 PM  

# salam mahya jan
kheili vaght bood nakhoonde boodam neveshte hato
to kam shodi man az to kam tar!
khoshgelan
misi
Anonymous Anonymous : 1:14 AM  

# پس خوب که آمد
Anonymous Anonymous : 11:18 PM  

# اين شعرت خوب بود
Blogger Mona : 12:20 AM  

Post a Comment