3

و من بر خود لرزیدم
از درک این همه برف.
این پوشش سفید و یکدست
که بکارتش
با اندک توان گرمای بی جان خورشید زمستان
زایل می شود
و سفیدی اش
در گروی کفشهای کهنه ی رهگذر سرماخورده ای ست،
که سر در گریبان و به شتاب می رود
و دشنام می دهد زیرلب...


دی ماه 86

کامنت
# و پاکی اش در گروی کفشهای کهنه ی رهگذر

:)
Blogger inSomiiinia : 12:49 AM  

# خیلی خوشگل بود خانومه.
Blogger . : 3:47 AM  

# با این آخرش حسابی همذات پنداری کردیم. توی این برکه تا بوده، قار و قور مجالی برای صداهای دیگر نگذاشته
Anonymous Anonymous : 6:27 PM  

# که بکارتش
با اندک توان گرمای بی جان خورشید زمستان
زایل می شود

In Tikash Mahshar Bood ...
Anonymous Anonymous : 5:14 PM  

# برف بودیم عابر بود
برف ماندیم و عابر رد شد
ذوب شد
رفت
Anonymous Anonymous : 8:39 PM  

Post a Comment