Monday, April 14, 2008
نامت با آرامش آغاز می شود.
بی چهارچوب، چون ترانه یِ رهاییِ آواز خوانانِ دوره گرد،
آمیخته با پژواکِ مبهمِ دریا.
با تو
لرزش های قلبم،
حرکتِ افسونگرانه یِ رقاصه هایِ بی قرار.
با تو
درخشش چشم هایم،
جام هایِ باستانیِ ساقیانِ شب زنده دار.
تنها با تو که زاییده یِ فصلِ یاس هایی .
زاییده یِ شبِ شب زنده داریِ صنوبرها...
نامت با آرامش آغاز می شود،
آمیخته با پژواکِ مبهمِ دریا...
سینه سرخی که در سپیدارِ قامتت لانه کرده،
مرا
می
خواند...
شهرِ بازوانت، موطن آزادی
آغوشت، امنیت ذرت زارانِ ظهرهایِ پنهانِ کودکی ست...
شکیبا شو برای خارهایم .
بیست و چهار فروردین 87
بی چهارچوب، چون ترانه یِ رهاییِ آواز خوانانِ دوره گرد،
آمیخته با پژواکِ مبهمِ دریا.
با تو
لرزش های قلبم،
حرکتِ افسونگرانه یِ رقاصه هایِ بی قرار.
با تو
درخشش چشم هایم،
جام هایِ باستانیِ ساقیانِ شب زنده دار.
تنها با تو که زاییده یِ فصلِ یاس هایی .
زاییده یِ شبِ شب زنده داریِ صنوبرها...
نامت با آرامش آغاز می شود،
آمیخته با پژواکِ مبهمِ دریا...
سینه سرخی که در سپیدارِ قامتت لانه کرده،
مرا
می
خواند...
شهرِ بازوانت، موطن آزادی
آغوشت، امنیت ذرت زارانِ ظهرهایِ پنهانِ کودکی ست...
شکیبا شو برای خارهایم .
بیست و چهار فروردین 87
کامنت
# هستی که آرامش هست
: 1:46 AM
# kheyli dir be dir Up mikoni , ama mesle hamishe ghashang o ziba :)
: 2:44 AM
# هورااااا من اولم!خوبی مه یا؟منو یادته؟اومدم فوت کردم وبلاگم رو لینک ها رو پیدا کنم دیدم به شکا آپدیت کرده ای!:)
نویده/rasno.persianblog.ir
: 12:35 PM
# مه يا جان قشنگ نوشتي و مي نويسي ولي خيلي دير به روز مي كني ضمنا اينها كه مي نويسي را جايي جمع مي كني؟ خدا رو چه ديدي شايد روزي مجموعه اي كرديش و چاپ شد؟
: 2:31 PM
# rahi be joz shakibaeeiyam hast mage dooste man ?
: 8:49 PM
# Shakibaiee Ham Rahe Haliye Vase Khodesh
: 11:14 AM
# kheyliii ghashang booooood
: 2:32 PM
# محیا جون وجدانا خیلی عشق کردیم ...از نظر ما کلا همه آبجی خانوما بایس اینجوری درمورد عشق شون صوبت کنن وشعر بگن ... دمتون گرم
: 1:13 AM
# به به ! محیا دمت گرم... ببین به شوما میگن یه آبجی خانوم شش دانگ
: 1:16 AM
# با تو
نامت
بي چهارچوب
آميخته با
لرزش هاي
حركت
با تو
درخشش
جام هاي
تنها
زاييده
نامت
آميخته با
سينه سرخ
مي خواند...
شهر
آغوشت
شكيبا...
!!!
جالب بود نه؟
: 9:05 PM
# پیام شما رو گرفتم دیشب
خیلی خیلی ممنون از شما
نظره لطفتونه بهم .
مرسی .
NewshA. : 7:40 PM
# خوشبختی من با تو
ممتد و نفس کوبه
با تو همه جا امنه
با تو همه چی خوبه
---
برای تو که خوشبختی و خوشحال. که باشی و باشد!
: 1:57 AM
# همه چیز با آرامش آغاز میشود.
من که فیلتر نیستم مه یا
شاید دات کام میزنی بعد از پرشین بلاگ
: 3:16 PM
# راستش رو بخوای نه . نتونستم . فهمیدم تنهاییرو نمیشه کشید . هیچ بومی طاقت تحملش رو نداره .
لینکت کردم
: 9:23 PM
# تواینقدر از خوبیش می گی خوب خارهاتو کم کن دوست عزیز
: 10:23 AM
# نامت همیشه زنده است. بانو
کیکاوس : 8:22 PM
# نمی دونم چرا؟ ولی یاد شاملو افتادم
قشنگ بود
: 5:16 PM
# امروز که چندباره این شعر رو می خووندم، حیفم اومد اینا رو ننویسم، پس یه کامت دیگه...
تو این شعرت فرم از محتوا کم نمیآره، این به زبان ساده یعنی چیزهایی رو که میخوای بگی خیلی خوب گفتی، خیلی زیبا.
سخته که آدم حرف جدید بزنه و به شکل جدید، جوری که کلیشه نباشه... سخت تر از اون وقتیه که بخوای یه حرف قدیمی رو به شکل جدید بزنی، این شعر کلیشه نیست.
این کامنت نقد نیست (می دونی که به نظر من نقد بی معنیه)، توضیح و تفسیر هم قرار نیست باشه (به نظر من سعی در تفسیر منظور مولف یک تالیف هنری به شدت احمقانست)، فقط می خوام توضیح بدم که چرا این شعر رو دوست دارم، هم فرم و هم محتواش رو.
گفتی: «نامت با آرامش آغاز می شود». نا... با ... آ... آ... تکرار هجای آی کشیده در اولین جمله جدا از هارمونی زیبا و گوشنوازش، حس اطمینان و آرامش رو کاملاً منتقل می کنه، جمله بسیار با شکوه شده.
در «افسونگرانهی رقاصههای بیقرار»، «جامهای باستانی ساقیان شب زندهدار» و «ذرت زاران ظهرهای پنهان»هم، همین تکرار هجای «آ» جملهها رو بسیار باشکوه و محکم کرده، درست همون چیزی که با توجه به محتواشون باید باشن، کوبنده.
آوازهخوانان دورهگرد/رقاصههای بیقرار/ساقیان شبزندهدار... تکرار این عبارتها که در جاهای مختلف شعر استفاده شدن، فضای ذهنی خوانندت رو دقیقاً همونجور که دلت می خواد شکل میده. یه جور احساس رهایی و آرامش و بی قیدی و خلسه منتقل می کنی. یعنی انگار این عبارات به جز کارکرد ظاهری خودشون که قراره صفت باشند برای نام بی چهارچوب/قلب لرزان/چشم درخشان کارکرد بزرگتری هم در ایجاد فضای ذهنی خواننده دارن.
خودت رو دست کم نگیر لطفاً، نمی دونم این شعر «اومده» یا بهش فکر کردی و نوشتی (اهمیتی هم نداره) ولی کم هستن کسایی که می تونن اینجوری شعر بگن.
اصلاً نوع طرح رابطه عاشق و معشوق اینجا بدیعه. قلب عاشق اینجا، به خاک افتاده نیست. با شکوه در تپش و حرکته مثل رقاصههای بیقرار! چشماش ملتمس و بیچاره نیست، درخشانه! مثل جامهای باستانی. فروتن هست در مقابل معشوق اما مغروره و از عشق مطمئن.
گفتی: «آغوشت، امنیت ذرت زاران پنهان ظهرهای کودکی...». از من اگه می پرسیدن می گفتم هیچ راهی وجود نداره که شما کلمههای «آغوش» و «امنیت» رو کنار هم بیاری و حاصل کلیشه نباشه. ولی جملهی تو کلیشه نیست! مطلقاً نیست! واقعاً نمی دونم این تشبیه مسحور کننده رو از کجا آوردی!؟
حیفه که هر دو سه ماه یکبار فقط یه شعر بگی! من که دیگه زبونم مو درآورد...
: 1:57 PM
# شهر بازوانت را
از كف مي دم
بي جهت
نمي دانم از كدام جهت بود كه
باد وزيدن گرفت و
چنان سنگ تمامي گذاشت كه
اين كه مي بيني با خاك يكسان است
شهر بازوان توست
: 2:49 PM
# با تو !
شاید !
نه .دیگر هیچ فرقی نمی کند .
با تو یا بی تو
: 5:09 PM
# چه خوب
که یه همچین آرامشی هست
: 12:52 PM
# پژواکِ مبهمِ دریا...
: 10:45 AM
# با تو
لرزش های قلبم،
حرکتِ افسونگرانه یِ رقاصه هایِ بی قرار
: 7:09 PM
# شكيبايي چه خوب است! آن هم براي تو
: 4:19 PM
Post a Comment
# هستی که آرامش هست
: 1:46 AM
# kheyli dir be dir Up mikoni , ama mesle hamishe ghashang o ziba :)
: 2:44 AM
# هورااااا من اولم!خوبی مه یا؟منو یادته؟اومدم فوت کردم وبلاگم رو لینک ها رو پیدا کنم دیدم به شکا آپدیت کرده ای!:)
نویده/rasno.persianblog.ir
: 12:35 PM
# مه يا جان قشنگ نوشتي و مي نويسي ولي خيلي دير به روز مي كني ضمنا اينها كه مي نويسي را جايي جمع مي كني؟ خدا رو چه ديدي شايد روزي مجموعه اي كرديش و چاپ شد؟
: 2:31 PM
# rahi be joz shakibaeeiyam hast mage dooste man ?
: 8:49 PM
# Shakibaiee Ham Rahe Haliye Vase Khodesh
: 11:14 AM
# kheyliii ghashang booooood
: 2:32 PM
# محیا جون وجدانا خیلی عشق کردیم ...از نظر ما کلا همه آبجی خانوما بایس اینجوری درمورد عشق شون صوبت کنن وشعر بگن ... دمتون گرم
: 1:13 AM
# به به ! محیا دمت گرم... ببین به شوما میگن یه آبجی خانوم شش دانگ
: 1:16 AM
# با تو
نامت
بي چهارچوب
آميخته با
لرزش هاي
حركت
با تو
درخشش
جام هاي
تنها
زاييده
نامت
آميخته با
سينه سرخ
مي خواند...
شهر
آغوشت
شكيبا...
!!!
جالب بود نه؟
: 9:05 PM
# پیام شما رو گرفتم دیشب
خیلی خیلی ممنون از شما
نظره لطفتونه بهم .
مرسی .
NewshA. : 7:40 PM
# خوشبختی من با تو
ممتد و نفس کوبه
با تو همه جا امنه
با تو همه چی خوبه
---
برای تو که خوشبختی و خوشحال. که باشی و باشد!
: 1:57 AM
# همه چیز با آرامش آغاز میشود.
من که فیلتر نیستم مه یا
شاید دات کام میزنی بعد از پرشین بلاگ
: 3:16 PM
# راستش رو بخوای نه . نتونستم . فهمیدم تنهاییرو نمیشه کشید . هیچ بومی طاقت تحملش رو نداره .
لینکت کردم
: 9:23 PM
# تواینقدر از خوبیش می گی خوب خارهاتو کم کن دوست عزیز
: 10:23 AM
# نامت همیشه زنده است. بانو
کیکاوس : 8:22 PM
# نمی دونم چرا؟ ولی یاد شاملو افتادم
قشنگ بود
: 5:16 PM
# امروز که چندباره این شعر رو می خووندم، حیفم اومد اینا رو ننویسم، پس یه کامت دیگه...
تو این شعرت فرم از محتوا کم نمیآره، این به زبان ساده یعنی چیزهایی رو که میخوای بگی خیلی خوب گفتی، خیلی زیبا.
سخته که آدم حرف جدید بزنه و به شکل جدید، جوری که کلیشه نباشه... سخت تر از اون وقتیه که بخوای یه حرف قدیمی رو به شکل جدید بزنی، این شعر کلیشه نیست.
این کامنت نقد نیست (می دونی که به نظر من نقد بی معنیه)، توضیح و تفسیر هم قرار نیست باشه (به نظر من سعی در تفسیر منظور مولف یک تالیف هنری به شدت احمقانست)، فقط می خوام توضیح بدم که چرا این شعر رو دوست دارم، هم فرم و هم محتواش رو.
گفتی: «نامت با آرامش آغاز می شود». نا... با ... آ... آ... تکرار هجای آی کشیده در اولین جمله جدا از هارمونی زیبا و گوشنوازش، حس اطمینان و آرامش رو کاملاً منتقل می کنه، جمله بسیار با شکوه شده.
در «افسونگرانهی رقاصههای بیقرار»، «جامهای باستانی ساقیان شب زندهدار» و «ذرت زاران ظهرهای پنهان»هم، همین تکرار هجای «آ» جملهها رو بسیار باشکوه و محکم کرده، درست همون چیزی که با توجه به محتواشون باید باشن، کوبنده.
آوازهخوانان دورهگرد/رقاصههای بیقرار/ساقیان شبزندهدار... تکرار این عبارتها که در جاهای مختلف شعر استفاده شدن، فضای ذهنی خوانندت رو دقیقاً همونجور که دلت می خواد شکل میده. یه جور احساس رهایی و آرامش و بی قیدی و خلسه منتقل می کنی. یعنی انگار این عبارات به جز کارکرد ظاهری خودشون که قراره صفت باشند برای نام بی چهارچوب/قلب لرزان/چشم درخشان کارکرد بزرگتری هم در ایجاد فضای ذهنی خواننده دارن.
خودت رو دست کم نگیر لطفاً، نمی دونم این شعر «اومده» یا بهش فکر کردی و نوشتی (اهمیتی هم نداره) ولی کم هستن کسایی که می تونن اینجوری شعر بگن.
اصلاً نوع طرح رابطه عاشق و معشوق اینجا بدیعه. قلب عاشق اینجا، به خاک افتاده نیست. با شکوه در تپش و حرکته مثل رقاصههای بیقرار! چشماش ملتمس و بیچاره نیست، درخشانه! مثل جامهای باستانی. فروتن هست در مقابل معشوق اما مغروره و از عشق مطمئن.
گفتی: «آغوشت، امنیت ذرت زاران پنهان ظهرهای کودکی...». از من اگه می پرسیدن می گفتم هیچ راهی وجود نداره که شما کلمههای «آغوش» و «امنیت» رو کنار هم بیاری و حاصل کلیشه نباشه. ولی جملهی تو کلیشه نیست! مطلقاً نیست! واقعاً نمی دونم این تشبیه مسحور کننده رو از کجا آوردی!؟
حیفه که هر دو سه ماه یکبار فقط یه شعر بگی! من که دیگه زبونم مو درآورد...
: 1:57 PM
# شهر بازوانت را
از كف مي دم
بي جهت
نمي دانم از كدام جهت بود كه
باد وزيدن گرفت و
چنان سنگ تمامي گذاشت كه
اين كه مي بيني با خاك يكسان است
شهر بازوان توست
: 2:49 PM
# با تو !
شاید !
نه .دیگر هیچ فرقی نمی کند .
با تو یا بی تو
: 5:09 PM
# چه خوب
که یه همچین آرامشی هست
: 12:52 PM
# پژواکِ مبهمِ دریا...
: 10:45 AM
# با تو
لرزش های قلبم،
حرکتِ افسونگرانه یِ رقاصه هایِ بی قرار
: 7:09 PM
# شكيبايي چه خوب است! آن هم براي تو
: 4:19 PM
Post a Comment