اعتراف

مرا ببخش !
كنارم كه نبودي ،
يأس در من زاده مي شد ، بي هيچ ميلي به همخوابگي...
من مانده بودم و شيطان ،
كه تا شب برسد ، در ساعت قديمي اتاق ،
مستانه مي خنديد !
اما اين روياي خنكاي صداي تو ،
در هماغوشي نجيب لبانت ،
با نشيب گيسوان من بود ،
كه به ميان زمستانم نگذاشت...

اصلا تقصير با روياهايمان ،
كه دير تعبير مي شوند.
و گرنه خوب مي دانم
كه نبض ماه ،
رساتر از هميشه است !

پ. ن : چه حريصي ...

کامنت
# wow , fantastic
Anonymous Anonymous : 3:40 AM  

# با ادب باشم ، گويي كه : برو ، مست نيي/ بي ادب گردم ، تو قصه ي آداب كني


ترجیح می دم به همین علتی که گفتم فعلا برای این شعرت چیزی ننویسم.... این از اون شعرای ساده ایه که با همه قشنگیش زیاد به دلم نمی چسبه، ابهام قبلی را هم چنان بیشتر می ‍سندم
Anonymous Anonymous : 2:21 PM  

# بگذار " اعتراف " کنم که گاهی چقدر سخته برام نوشتن بر حاشیه نوشتارت که به مثابه ایجاز صدها کتاب نا نوشته و نا خوانده است
Anonymous Anonymous : 6:57 PM  

# از اونجايي كه از من فقط دري وري ساطع ميشه ، به قول پدر عيسويان : در بخشايش را به روي تو باز مي بينم فرزندم!
يه هفته بعد از سال نوت هم مبارك!
Anonymous Anonymous : 7:24 AM  

# haMisHe in ROyaha Ba Dir tabir SHoDaneSHon , AdaMaRo Be fana MikeShonaN
Anonymous Anonymous : 11:58 AM  

# تصويرهای شعرت خيلی زيباست ...
Anonymous Anonymous : 1:30 PM  

# باور کم دوباره خواندم نه فقط این شعر را که چند شعر قبلی را نیز...اما مهرام راست می گوید...هیچ نمی توانم بگویم....
Anonymous Anonymous : 12:20 AM  

# bakhshid.tamame donya baraye to!!!
Anonymous Anonymous : 10:37 PM  

# سرد می شوم و فراموش می کنم گریه ها و سادگی و هر چه را که به هیچ ختم می شود
Anonymous Anonymous : 9:03 PM  

# نمیتوانم همه چیز رااعتراف کنم. تنها چیزی که میتوانم بگویم آن است که می ترسم تو نیز در دام آنان که مرا شکار کردند ،گرفتار شوی..
Anonymous Anonymous : 11:59 PM  

# با اعتراف فقط گرفتار نشوید
Anonymous Anonymous : 12:04 AM  

# والا بچه ها همه ش به من گیر می دادن ، ولی سالم موندم
Anonymous Anonymous : 12:53 AM  

# محيا جان!
کاش هم دروغ مي‌گفتم هم سيگار مي‌کشيدم هم سينما مي‌رفتم ولي مي تونستم انيقدر قشنک حس‌ام را به شعر تبديل کنم!
خب مثل اين که دروغ سيزده‌بدر ما هم به شما چسبيد!
Blogger شبح : 1:43 PM  

# حریص بودن و دوست دارم
Anonymous Anonymous : 6:44 PM  

# انقدر توصيف اين حس زيبا و تكان دهنده است كه نمي دانم چي بگويم جز اينكه لذت بردم.
Anonymous Anonymous : 9:02 PM  

# دوستش داشتم بسی ...


جان ویلیمامز رو هم خیلی دوست میدارم ، دستت طیلا :)
Blogger . : 4:15 AM  

# آهان من خنگم این یادداشت پایینی رو ندیدم که باید کامنت ها تایید بشه لر بازی در آورم :) :)
Blogger . : 4:40 AM  

# زيبا بود
Anonymous Anonymous : 3:20 PM  

# به شما لینک دادم
Anonymous Anonymous : 11:37 PM  

# گفت: به جای "همیشه اینجا خواهم ماند" بس بود که بنویسی:"اینجا خواهم ماند"....خودت را اسیر "همیشه" نکن...همین.
Anonymous Anonymous : 8:33 PM  

# تو دیشب نبودی خیالت گواه است
که او را به جای تو در بر گرفتم
Anonymous Anonymous : 1:24 AM  

# " دلت امانت بود ..دیر یا زود می رفت
"
سلام ..بلاگ زیبایی دارین .
Anonymous Anonymous : 1:39 PM  

# گر در يمنی چو با منی پيش منی / گر پيش منی چو بی منی در يمنی / من با تو چنانم ای نگار يمنی / خود در غلطم که من توام يا تو منی!/
Anonymous Anonymous : 5:05 PM  

# امشب نزد تو هوای جنون موج ميزند... سال نو مبارک!
Anonymous Anonymous : 5:05 PM  

# گلایه نامه اَم را بخوان به نام بامداد اولین و آخرین..احمد شاملو
Anonymous Anonymous : 8:37 PM  

# جالبه! به من هم سر بزن.
Anonymous Anonymous : 6:50 PM  

# دلم براي اين جا تنگ ميشه هميشه .
Anonymous Anonymous : 7:56 AM  

Post a Comment