Sunday, March 26, 2006
اعتراف
مرا ببخش !
كنارم كه نبودي ،
يأس در من زاده مي شد ، بي هيچ ميلي به همخوابگي...
من مانده بودم و شيطان ،
كه تا شب برسد ، در ساعت قديمي اتاق ،
مستانه مي خنديد !
اما اين روياي خنكاي صداي تو ،
در هماغوشي نجيب لبانت ،
با نشيب گيسوان من بود ،
كه به ميان زمستانم نگذاشت...
اصلا تقصير با روياهايمان ،
كه دير تعبير مي شوند.
و گرنه خوب مي دانم
كه نبض ماه ،
رساتر از هميشه است !
پ. ن : چه حريصي ...
مرا ببخش !
كنارم كه نبودي ،
يأس در من زاده مي شد ، بي هيچ ميلي به همخوابگي...
من مانده بودم و شيطان ،
كه تا شب برسد ، در ساعت قديمي اتاق ،
مستانه مي خنديد !
اما اين روياي خنكاي صداي تو ،
در هماغوشي نجيب لبانت ،
با نشيب گيسوان من بود ،
كه به ميان زمستانم نگذاشت...
اصلا تقصير با روياهايمان ،
كه دير تعبير مي شوند.
و گرنه خوب مي دانم
كه نبض ماه ،
رساتر از هميشه است !
پ. ن : چه حريصي ...
کامنت
# wow , fantastic
: 3:40 AM
# با ادب باشم ، گويي كه : برو ، مست نيي/ بي ادب گردم ، تو قصه ي آداب كني
ترجیح می دم به همین علتی که گفتم فعلا برای این شعرت چیزی ننویسم.... این از اون شعرای ساده ایه که با همه قشنگیش زیاد به دلم نمی چسبه، ابهام قبلی را هم چنان بیشتر می سندم
: 2:21 PM
# بگذار " اعتراف " کنم که گاهی چقدر سخته برام نوشتن بر حاشیه نوشتارت که به مثابه ایجاز صدها کتاب نا نوشته و نا خوانده است
: 6:57 PM
# از اونجايي كه از من فقط دري وري ساطع ميشه ، به قول پدر عيسويان : در بخشايش را به روي تو باز مي بينم فرزندم!
يه هفته بعد از سال نوت هم مبارك!
: 7:24 AM
# haMisHe in ROyaha Ba Dir tabir SHoDaneSHon , AdaMaRo Be fana MikeShonaN
: 11:58 AM
# تصويرهای شعرت خيلی زيباست ...
: 1:30 PM
# باور کم دوباره خواندم نه فقط این شعر را که چند شعر قبلی را نیز...اما مهرام راست می گوید...هیچ نمی توانم بگویم....
: 12:20 AM
# bakhshid.tamame donya baraye to!!!
: 10:37 PM
# سرد می شوم و فراموش می کنم گریه ها و سادگی و هر چه را که به هیچ ختم می شود
: 9:03 PM
# نمیتوانم همه چیز رااعتراف کنم. تنها چیزی که میتوانم بگویم آن است که می ترسم تو نیز در دام آنان که مرا شکار کردند ،گرفتار شوی..
: 11:59 PM
# با اعتراف فقط گرفتار نشوید
: 12:04 AM
# والا بچه ها همه ش به من گیر می دادن ، ولی سالم موندم
: 12:53 AM
# محيا جان!
کاش هم دروغ ميگفتم هم سيگار ميکشيدم هم سينما ميرفتم ولي مي تونستم انيقدر قشنک حسام را به شعر تبديل کنم!
خب مثل اين که دروغ سيزدهبدر ما هم به شما چسبيد!
شبح : 1:43 PM
# حریص بودن و دوست دارم
: 6:44 PM
# انقدر توصيف اين حس زيبا و تكان دهنده است كه نمي دانم چي بگويم جز اينكه لذت بردم.
: 9:02 PM
# دوستش داشتم بسی ...
جان ویلیمامز رو هم خیلی دوست میدارم ، دستت طیلا :)
. : 4:15 AM
# آهان من خنگم این یادداشت پایینی رو ندیدم که باید کامنت ها تایید بشه لر بازی در آورم :) :)
. : 4:40 AM
# زيبا بود
: 3:20 PM
# به شما لینک دادم
: 11:37 PM
# گفت: به جای "همیشه اینجا خواهم ماند" بس بود که بنویسی:"اینجا خواهم ماند"....خودت را اسیر "همیشه" نکن...همین.
: 8:33 PM
# تو دیشب نبودی خیالت گواه است
که او را به جای تو در بر گرفتم
: 1:24 AM
# " دلت امانت بود ..دیر یا زود می رفت
"
سلام ..بلاگ زیبایی دارین .
: 1:39 PM
# گر در يمنی چو با منی پيش منی / گر پيش منی چو بی منی در يمنی / من با تو چنانم ای نگار يمنی / خود در غلطم که من توام يا تو منی!/
: 5:05 PM
# امشب نزد تو هوای جنون موج ميزند... سال نو مبارک!
: 5:05 PM
# گلایه نامه اَم را بخوان به نام بامداد اولین و آخرین..احمد شاملو
: 8:37 PM
# جالبه! به من هم سر بزن.
: 6:50 PM
# دلم براي اين جا تنگ ميشه هميشه .
: 7:56 AM
Post a Comment
# wow , fantastic
: 3:40 AM
# با ادب باشم ، گويي كه : برو ، مست نيي/ بي ادب گردم ، تو قصه ي آداب كني
ترجیح می دم به همین علتی که گفتم فعلا برای این شعرت چیزی ننویسم.... این از اون شعرای ساده ایه که با همه قشنگیش زیاد به دلم نمی چسبه، ابهام قبلی را هم چنان بیشتر می سندم
: 2:21 PM
# بگذار " اعتراف " کنم که گاهی چقدر سخته برام نوشتن بر حاشیه نوشتارت که به مثابه ایجاز صدها کتاب نا نوشته و نا خوانده است
: 6:57 PM
# از اونجايي كه از من فقط دري وري ساطع ميشه ، به قول پدر عيسويان : در بخشايش را به روي تو باز مي بينم فرزندم!
يه هفته بعد از سال نوت هم مبارك!
: 7:24 AM
# haMisHe in ROyaha Ba Dir tabir SHoDaneSHon , AdaMaRo Be fana MikeShonaN
: 11:58 AM
# تصويرهای شعرت خيلی زيباست ...
: 1:30 PM
# باور کم دوباره خواندم نه فقط این شعر را که چند شعر قبلی را نیز...اما مهرام راست می گوید...هیچ نمی توانم بگویم....
: 12:20 AM
# bakhshid.tamame donya baraye to!!!
: 10:37 PM
# سرد می شوم و فراموش می کنم گریه ها و سادگی و هر چه را که به هیچ ختم می شود
: 9:03 PM
# نمیتوانم همه چیز رااعتراف کنم. تنها چیزی که میتوانم بگویم آن است که می ترسم تو نیز در دام آنان که مرا شکار کردند ،گرفتار شوی..
: 11:59 PM
# با اعتراف فقط گرفتار نشوید
: 12:04 AM
# والا بچه ها همه ش به من گیر می دادن ، ولی سالم موندم
: 12:53 AM
# محيا جان!
کاش هم دروغ ميگفتم هم سيگار ميکشيدم هم سينما ميرفتم ولي مي تونستم انيقدر قشنک حسام را به شعر تبديل کنم!
خب مثل اين که دروغ سيزدهبدر ما هم به شما چسبيد!
شبح : 1:43 PM
# حریص بودن و دوست دارم
: 6:44 PM
# انقدر توصيف اين حس زيبا و تكان دهنده است كه نمي دانم چي بگويم جز اينكه لذت بردم.
: 9:02 PM
# دوستش داشتم بسی ...
جان ویلیمامز رو هم خیلی دوست میدارم ، دستت طیلا :)
. : 4:15 AM
# آهان من خنگم این یادداشت پایینی رو ندیدم که باید کامنت ها تایید بشه لر بازی در آورم :) :)
. : 4:40 AM
# زيبا بود
: 3:20 PM
# به شما لینک دادم
: 11:37 PM
# گفت: به جای "همیشه اینجا خواهم ماند" بس بود که بنویسی:"اینجا خواهم ماند"....خودت را اسیر "همیشه" نکن...همین.
: 8:33 PM
# تو دیشب نبودی خیالت گواه است
که او را به جای تو در بر گرفتم
: 1:24 AM
# " دلت امانت بود ..دیر یا زود می رفت
"
سلام ..بلاگ زیبایی دارین .
: 1:39 PM
# گر در يمنی چو با منی پيش منی / گر پيش منی چو بی منی در يمنی / من با تو چنانم ای نگار يمنی / خود در غلطم که من توام يا تو منی!/
: 5:05 PM
# امشب نزد تو هوای جنون موج ميزند... سال نو مبارک!
: 5:05 PM
# گلایه نامه اَم را بخوان به نام بامداد اولین و آخرین..احمد شاملو
: 8:37 PM
# جالبه! به من هم سر بزن.
: 6:50 PM
# دلم براي اين جا تنگ ميشه هميشه .
: 7:56 AM
Post a Comment